پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۰۳

ماجراي دختر فراري كه يك شب پيش يك طلبه ماند!

شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره كرد كه سكوت كند و هيچ نگويد.

دختر پرسيد: شام چه داري؟؟ طلبه آنچه را كه حاضر كرده بود آورد و سپس  دختركه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح كه  دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان  نزد شاه بردند شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهديد كرد كه اگر به كسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…

شاه دستور داد كه تحقيق شود كه آيا اين جوان خطائي كرده يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه ديد كه تمام انگشتانش سوخته و …

علت را پرسيد. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود هر بار كه نفسم وسوسه مي كرد يكي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه كردم و به فضل خدا، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف كند و ايمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهيز كاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده را به عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيكي ياد كرده و نام و يادش را گرامي مي دارند. از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود.

دختر پرسيد: شام چه داري؟؟ طلبه آنچه را كه حاضر كرده بود آورد و سپس  دختركه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح كه  دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان  نزد شاه بردند شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهديد كرد كه اگر به كسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…

شاه دستور داد كه تحقيق شود كه آيا اين جوان خطائي كرده يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه ديد كه تمام انگشتانش سوخته و …

علت را پرسيد. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود هر بار كه نفسم وسوسه مي كرد يكي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه كردم و به فضل خدا، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف كند و ايمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهيز كاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده را به عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيكي ياد كرده و نام و يادش را گرامي مي دارند. از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود.



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد